جدول جو
جدول جو

معنی ریسه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ریسه شدن
پشت سر هم قرار گرفتن: بچه ها ریسه شدند
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ریسه شدن
((~. شُ دَ))
پشت سر هم قرار گرفتن
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیسه شدن
تصویر پیسه شدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
فراهم شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چیره شدن
تصویر چیره شدن
غلبه کردن، تسلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رنجه شدن
تصویر رنجه شدن
رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست شدن
تصویر راست شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره شدن
تصویر خیره شدن
از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیغه شدن
تصویر صیغه شدن
به عقد انقطاع در آمدن بزنی در آمدن برای مدتی معین مقابل عقدی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره شدن
تصویر طیره شدن
به خشم آمدن غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
کوژ شدن خمیده گشتن، کوشیدن تلاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
دست دادن، فراهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیست شدن
تصویر نیست شدن
معدوم شدن نابود گشتن، ناپدید شدن: (غذا بغذا کننده بازد و سد و درد بماند و نیست شود)، مفقود شدن چیزی بطور ناگهانی، مردن کسی بطور ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره شدن
تصویر طیره شدن
((~. شُ دَ))
خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
((~. شُ دَ))
کوژ شدن، خمیده گشتن، کنایه از کوشیدن، تلاش کردن
فرهنگ فارسی معین
চাকরি থেকে বের করা
دیکشنری فارسی به بنگالی