جدول جو
جدول جو

معنی ریسه شدن - جستجوی لغت در جدول جو

ریسه شدن
(خوَرْ / خُرْ دَ)
پی درپی رفتن بجایی. عده بسیاری دنبال یکدیگر جای گرفتن. قطار شدن. در پی هم افتاده خطی تشکیل دادن. (یادداشت مؤلف). چندین تن به دنبال هم به خانه ای یا جایی رفتن
لغت نامه دهخدا
ریسه شدن
پشت سر هم قرار گرفتن: بچه ها ریسه شدند
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ریسه شدن
((~. شُ دَ))
پشت سر هم قرار گرفتن
تصویری از ریسه شدن
تصویر ریسه شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست شدن
تصویر راست شدن
راست گردیدن، راست گشتن
برپاخاستن، ایستادن، برخاستن، مقابل کج شدن و خم شدن، از کجی درآمدن
حقیقت پیدا کردن، به حقیقت پیوستن، مطابق درآمدن، درست درآمدن
مرتب شدن، سازگار شدن، درست شدن، رو به راه شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیره شدن
تصویر خیره شدن
از روی حیرت و شگفتی به چیزی چشم دوختن، حیران و متحیر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رنجه شدن
تصویر رنجه شدن
رنجه گشتن، رنجه گردیدن، رنجیده شدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
ابلق و دورنگ شدن. ابلق گردیدن. پیس شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیست شدن
تصویر نیست شدن
معدوم شدن نابود گشتن، ناپدید شدن: (غذا بغذا کننده بازد و سد و درد بماند و نیست شود)، مفقود شدن چیزی بطور ناگهانی، مردن کسی بطور ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
دست دادن، فراهم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
کوژ شدن خمیده گشتن، کوشیدن تلاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره شدن
تصویر طیره شدن
به خشم آمدن غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه شدن
تصویر صیغه شدن
به عقد انقطاع در آمدن بزنی در آمدن برای مدتی معین مقابل عقدی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیسه شدن
تصویر پیسه شدن
دو رنگ شدن ابلق گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیره شدن
تصویر طیره شدن
((~. شُ دَ))
خشمگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاسه شدن
تصویر کاسه شدن
((~. شُ دَ))
کوژ شدن، خمیده گشتن، کنایه از کوشیدن، تلاش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چیره شدن
تصویر چیره شدن
غلبه کردن، تسلط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میسر شدن
تصویر میسر شدن
فراهم شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
Sack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
renvoyer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
demitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
memecat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
解雇する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
解雇
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
לפטר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
해고하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
ontslaan
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
निकालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
feuern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
licenziare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
despedir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
звільнити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
уволить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
zwolnić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
kufukuza
دیکشنری فارسی به سواحیلی